کودکی که هنوز در دل من است
دلم تنگ است برای آن کودکِ ساده،
که اشکهایش را کسی میدید،
نه مثل امروز که بغضها
در سکوتِ تلخ پنهان میشوند.
دلم برای بازیهایی تنگ است،
که دنیا به اندازه یک مشت خاک بود،
و قلبها هنوز زخمی نبودند.
دلم میخواهد دوباره آن کودک باشم،
بیگناه و بیدغدغه،
که باور داشت دنیا جای امنیست،
نه این همه درد و تنهایی...
دلتنگی برای بچگی،
زخم کهنهایست در دل من،
که هر بار
چشمانم را بارانی میکند...